اوایل قرن ۱۸ میلادی، ایران به هم ریخته بود. کشور تیکهتیکه شده، حکومت مرکزی از هم پاشیده و شورشهای محلی از شرق تا غرب بلند شده بودن. تو اون شرایطِ تاریک، یه مرد از خراسان برخاست — نادر قُلی، کسی که بعداً تاریخ بهش گفت نادرشاه افشار.
نادر از یه سرباز ساده شروع کرد. ولی با هوش نظامی، انضباط و ارادهی آهنینش، تو کمتر از چند سال ارتشی ساخت که نظم و قدرتش تو کل خاورمیانه مثالزدنی شد.
اول شورشهای داخلی رو خوابوند و کشور رو یکدست کرد، بعد به سراغ مرزها رفت — عثمانیها و روسها رو عقب راند و دوباره تمام مرزهای ایران رو امن کرد.
اما نادر فقط فرماندهی جنگ نبود. او ارتشی مدرن ساخت، مالیاتها رو منظم کرد، تجارت رو از نو راه انداخت و راههای کشور رو امن کرد.
تلاش کرد بین شیعه و سنی آشتی و احترام ایجاد کنه تا اختلافهای مذهبی دیگه پاشنهآشیل کشور نباشن.
در سال ۱۷۳۹ میلادی، وقتی لشکرش وارد هند شد و دهلی رو فتح کرد، دنیا فهمید ایران دوباره به دوران قدرت برگشته.
ثروتی که از اون لشکرکشی برگشت، اونقدر زیاد بود که نادر چند سال مالیات مردم رو بخشید.
با همهی سختگیریها و تصمیمهای تندش، یه چیز واضحه:
نادرشاه کسی بود که ایران رو از مرز نابودی برگردوند و دوباره به نقشهی قدرتهای جهان آورد.
اون نشون داد یه نفر، با ایمان به خاکش، میتونه ملتی خسته رو دوباره سرپا کنه.
با شمشیرش جنگید، با نظم و عقلش کشور ساخت، و با غرورش کاری کرد که دنیا از شنیدن نام ایران دوباره بترسه —
نه از جنگ، از اقتدار.